چشمانت را ببند ، بیا با هم به رسیدن فکر کنیم ، همان روزهایی که تمام دلخوشی های دنیا سهمِ تو میشود ، همان روزهای قشنگی که دنیایت رنگ میگیرد و شب هایت رنک میبازند ، که دمادم صبح است و امید و تمامت عشق است و شور ، که لبانت میزبانِ خنده هایت میشوند ، همان روزهای نابی که عطرِ وصال تمامِ جانت را در برمیگیرد ، که آوازه ی رسیدنت به گوشِ هر این و آنی میرسد ، که دل و جانت غرقِ خوشی و شیرینی است ، که با افتخار سرت را بالا میگیری و قهرمان قصه تو میشوی ، همان روز زیبایی که خیس رحمت خدا میشود و پاهای بی جانت به ساحلِ آرزوهایت میرسد و تمامِ خستگی هایت را در دلِ دریای ات غرق میکنی!

قدرتمندترین! این روزها اگر دلت بهانه ی فردا را گرفت نکند ، هم قدمش شوی و رویاهایت را جا بگذاری 

نکند پایت بلغزد و دلت بلرزد و آرزوهایت سهمِ تو نشوند؟نکند چشمهایت مهربانیِ پروردگارت را نبیندُ خیره شود به شیطانی که میخواهد درها را به رویت بسته و تمام راه ها را برایت بی مقصد نشان دهد 

خدا نیاورد آن روز که ببینم سهمِ دیدگانت چیزی جز اشکِ شوقُ سهم دلت جز خوشی چیزِ دیگری باشد

قرارمان را که یادت هست؟؟من برایت دعا میکنم ، تو برای اجابتش تلاش کن...